آخرین اخبار

برای جان باختگان حادثه زلزله

آمد آن شب و در فردای آن وقتی که پیکرهای مطهرتان از زیر آوارها بیرون کشیده می شد انگار که می گفتید آرام ما را بکشید چرا که سر و دست و پایمان…

اشتراک گذاری
30 خرداد 1396
27 بازدید
کد مطلب : 28743

اسپرو/ ا-سرودي / از مغول هولناک زلزله ۳۱ خرداد سال ۶۹ سالها می گذرد اما شک ندارم که در تقویم مردم رودبار آخرین روز از فصل بهار دلگیرتر از همه روزهای خداست، ناگفته پیداست این روزها و در آستانه سالگرد آن حادثه غمبار، سنگینی آن داغ به عظمت همان روزها بر دوش این مردم سنگینی می کند، چه کسی ست که آن حادثه را دیده باشد و نداند گذر از این روزها سخت است وقتی خیال و خاطره یکدم رهایت نمی کند، من هنوز آخرین نگاه خواهرم را بیاد دارم و سخت تر، طنین آخرین صدایش را در گوشم که تمنای زندگی بود از من، یک دستش در دستم و با دست دیگر خاکها را کنار می زدم، ساعتها تقلای من بی نتیجه ماند وقتی آرام آرام گرمای دستش در دستانم به سردی گرائید…

این اما تنها حکایت من نبود بلکه حدیث غربت هزاران انسان دیگری هم بود که شبانه سر بر دوش عزیزانشان نجوا می کردند و صد حیف که هرگز درخشش اولین آفتاب تابستان ۶۹ را ندیدند، اکنون در گذر از آن روزها بی اختیار وقتی یادشان می افتم با خود زمزمه می کنم…
“سلام ای آشنایان دیار به خون آغشته، سلام ای مهاجران سپید بال، چه زیبا پرواز را آموختید و چه عاشقانه در شعله های عشق سوختید، هر شب به این می اندیشم که شما نیمه شب خرداد را چسان گذراندید و در زیر آوار با دوست چه نجوا می کردید؟ و هر صبح در این اندیشه ام که صبح وصال را چگونه دریافتید؟

ای جویبارهای زلال صمیمیت دریا شدید و اقیانوس ابدیت را در آغوش گرفتید، غریبانه رفتید اما صمیمانه در اعماق وجود جان گرفتید. آندم که در اعماق دریای خون خود غواصی میکردید آسمان دل ما ابری بود و آسمان دلتان شفاف بود، زمین نگران شما بود و شما نگران زمان تا مبادا دیر به کاروان برسید، دل را با تمام گم گوشه ها و آغوش را با وسعت بی دریغش برای شب ۳۱ خرداد پنهان کرده بودید، شبی که می دانستید خواهد آمد…آمد آن شب و در فردای آن وقتی که پیکرهای مطهرتان از زیر آوارها بیرون کشیده می شد انگار که می گفتید آرام ما را بکشید چرا که سر و دست و پایمان…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *